بی بهانه,عاشقانه

سلام ای ساکن کوچه های تنهایی بن بست! منم غریبه ترین اشنا یادت هست؟



 

مـטּ دیـوانـہ نیستـمـ



فقـط كمے تـنهـایمـ همیـטּ !


 چرا نگــــــــــــــاه مے کنے ؟


تنـهــــــــا ندیده اے؟
 

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up9/82321069762672214972.jpg

 

 

 

[ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, ] [ 18:26 ] [ ... ] [ ]

 

گاه دلتنگ می شوم،

 
دلتنگتر از همه دلتنگی ها

 گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم و


باختن ها و صدای شکستن را نمی دانم
 
من کدامین امید را نا امید کردم

 و کدام خواهش را نشیندم

 و به کدام دلتنگی خندیدم که... 

چنین شدم...
 
 
[ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, ] [ 18:5 ] [ ... ] [ ]

ســرمـ را کـه تکیـه می د ـهـم

بـه سینـه ی ِ مـردانـه اَت

همـه ی ِ کوه ـهـا کــم
می آورنـ َد

اَمنــ ِ آغـوشـ ِ
توستــ کـه

بهـانـه
ایی می شــوَد

بـرای ِ ـهـزار بـاره پیــدا شـدن در حریمـ َت ...


 

[ پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, ] [ 10:33 ] [ ... ] [ ]


هنوز هم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم

می گویند باران رساناست

شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

[ پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, ] [ 10:30 ] [ ... ] [ ]

 

بعد از باران نگاهم،

آفتابی شو ..!

رنگین کمان "بودنت" را ،

دوســـتــــــ دارم...!!


[ پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, ] [ 10:18 ] [ ... ] [ ]

 
 
چه صدائيست که پيچيده دراين جنگل مرگ؟
 
 
چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، ميکوبد؟
 
 
اين تبر مال تو نيست؟ دستها آن تو نيست؟
 
 
تو چه محکم و چه کاري و چه باعشق وعلاقه
 
 
به من شاخه ي افتاده ي خشکيده تبر ميکوبي!

آي آرام بزن، مي شکند عمق سکوت!

واي آرام بزن تا نکنم آه تو را!

جمع کن هرچه شکستي دل من

 
هيزم خوبي شد، آتشي بردل من زن
 
که ببيني عشق هم ميسوزد...

خوب هم مي سوزد...
 
 
[ پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, ] [ 21:7 ] [ ... ] [ ]

 

هستــﮯ بـــﮧ دلـــــــم / ..

بــﮧ دل کـــﮧ نـــﮧ ،

در “ جــانــــﮯ

در جـــــان مـنـــﮯ

و در “ دلـــم ” مـﮯ مــانـــﮯ .. / .




[ پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:43 ] [ ... ] [ ]

 

آب كه مي افتد به شاليزار چشمانت

دلم مي لرزد

گر مي گيرم!!

خدا مرا بكشد

اگر يكبار...

اگر يكبار ديگر

ترا به گريه بيندازم!!

 


[ پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:38 ] [ ... ] [ ]

 

برایم

تعریف کن

هرگز فراموش نشدن

چه حالی دارد...!؟


[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:36 ] [ ... ] [ ]

 
گمان مبر همیشه حوالی خواب های تو بیدارم
 
گمان مبر که همیشه عاشقانه می نویسم و می خوانمت

عشق ، به زخم که برسد ، سکوت می شود
 
زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل می آفریند
بیداریِ دلدرد دارد !
 
من
 
در این بغض های هر لحظه
 
در این دلتنگی های مدام
 
در این آشفتگی های دقایقم
 
دارم
 
سکوت
 
می شوم
 
با من از عشق چیزی بگو
 
پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود...!
 

 
[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:32 ] [ ... ] [ ]

 

کاش هفت ساله بودم

روی نیمکت چوبی می نشستم

مداد سوسماری در دست

باصدای تو دیکته می نوشتم

تو می گفتی بنویس دلتنگی

من آن را اشتباه می نگاشتم

اخمی بر چهره می نشاندی و من

به جبران

دلتنگی را هزار بار می نوشتم!
 
[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:25 ] [ ... ] [ ]

 

خوشبختـﮯ ﺍصـلا چـیز پیچـیدﻩ و ﻣﺒﻬــﻢ و دﻮﺭﮮ نیـست!
 
خوشبختـﮯ یـعـنـﮯ
.
.
آن کـسـﮯ کـه تــو ﻋــاﺷﻘـش شــدﻩ ﺍﮮ!


[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:22 ] [ ... ] [ ]

 

آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

 

[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:18 ] [ ... ] [ ]

نامه ها بیهوده اند

کلمه ها روی کاغذ یخ می زنند و از دهن می افتند

من "دوستت دارم " را گرم گرم از لب های تو چشیده ام
...
و حالا

دهانم می سوزد

از داغ خداحافظی که نگفته ام ...
 
 
 
[ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, ] [ 18:9 ] [ ... ] [ ]

 

اگرگاهي ندانسته

به احساس توخنديدم

اگرباحرفهايم من

به كامت زهرپاشيدم

مجازاتم كن و بشكن

حريم امن رويايم

غرورم رابه دارآويز

بسوزان روح تنهايم

به هرحرفي شرارم ده

تو مرگم رابخواه ازاو

وليكن جان پاييزم

نگاهت رامگيرازمن

صدايت رامگيرازمن

 


[ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, ] [ 8:53 ] [ ... ] [ ]

 

خسته ام می فهمید ؟!

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن

خسته از منحنی بودن و
عشق

خسته از حس غریبانه این تنهایی

به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت

به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ

به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد

همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه

گفته ام:عاشق
پروانه شدم !

واله و مست شدم از ضربان دل گل !

شمع را می فهمم !

کذب محض است

دروغ است

دروغ !

من چه می دانم از احساس پروانه شدن ؟!

من چه می دانم گل ، عشق
را می فهمد ؟

یا فقط دلبری اش را بلد است ؟!

من چه می دانم شمع

واپسین لحظه ی مرگ

حسرت زندگی اش پروانه است ؟

یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن ؟!

به خدا من همه را لاف زدم !

به خدا من همه ی عمر به عشاق
حسادت کردم !

باختم من همه عمر دلم را به سراب !


باختم من همه عمر دلم رابه شب مبهم و کابوس پریدن از بام !

باختم من همه عمر دلم رابه هراس تر یک بوسه به لبهای خزان !

به خدا لاف زدم

من نمی دانم عشق ، رنگ سرخ است ؟!آبی ست
؟

!یا که مهتاب هر شب
، واقعاً مهتابی ست ؟!

عشق
را در طرف کودکی ام

خواب دیدم یکبار !

خواستم صادق و عاشق باشم !


خواستم مست شقایق باشم !

خواستم غرق شوم در شط مهر و وفا

اما حیف

حس من کوچک
بود

یا که شاید مغلوب

پیش زیبایی ها !

به خدا خسته شدم

می شود قلب مرا عفو کنید ؟

و رهایم بکنید تا تراویدن از پنجره را درک کنم !؟

تا دلم باز شود ؟!

خسته ام درک کنید

می روم زندگی ام را بکنم

می روم مثل شما،

پی احساس غریبم تا باز

شاید عاشق بشوم...

 


 

[ شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, ] [ 9:47 ] [ ... ] [ ]